اشعار خودم
این کابوسهای لعنتی شبها تنهام نمیزاره
ای خدا ببین منو نمیخوام شکوه کنم
نمیخوام که داد بزنم نمیخوام گله کنم
فقط میخوام بگم ببین یه لحظه دستمو بگیر
ببین که چقدر سرد شده ای خدا جونمو بگیر
کاش کنارم بودی پاکشون میکردی و میگفتی عزیزم من کنارتم گریه نکن .
میگن مرد گریه نمیکنه ولی وقتی مرد اشک بریزه هیچکس جز عشقش نمیتونه جلوی اشکاش رو بگیره
سلام از روزی که اون اتفاق افتاده همش به گوشیم زل زدم و منتظر خبری از تو هستم.
میترسم میترسم از اینکه تمام آرزوهایم به باد برود
میترسم دیگر حتی نتوانم دستش را لمس کنم
از هیچ چیزی جز نداشتنش هراس ندارم
دگر نای شعر نوشتن هم ندارم
مصرعهایم کوتاه میشوند
از فکر دوریه تو
دگر نا ندارم
نا ندارم
ندارم
..
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ولی با تمام بی توانی باز هم میگویم دوستت دارم
|
خدا را شکر می کنم برای همه چیزهایی که دارم و ممنونم برای خیلی از چیزهایی که ندارم و نباید داشته باشم و شاید خودم نمی دانم که نباید و آرزوی داشتن شان را دارم
پارسال همین موقعها بود که سربازی بودم و شب روز فکر و ذکرم این بود که برمیگردم و تو واسه همیشه مال من میشی و کنارم میمونی. ولی افسوس که بعد از برگشتنم دیدم که تمام رویاهام نقش بر آب شده و رفتار عشقم اونقدر عوض شده که انگار من واسش یه فرد غریبم و واسه رسیدنمون بهم هر روز یه سنگ تازه مینداخت جلوی پام تا روزی اومد که من رفتم سرکار و فکر میکردم دیگه میتونم دوباره رویاهام رو بسازم ولی ایندفعه حرفی زد که باورم نمیشد . به من گفت که تو از لحاظ مالی شرایطت مناسب نیست و از این جور حرفها...........
چند ماهی گذشت و من سخت کار میکردم و سعی میکردم فراموشش کنم بالاخره بعد از ۵ ماه کار سخت یه بیماری گرفتم که مجبور شدم از شرکت بیام بیرون . نمیدونم جی شد که یک شب دلم هواشو کرد و باش تماس گرفتم و دوباره با هم دوست شدیم و اون میگفت که از حرفهای گذشتش پشیمونه و من ساده هم به خیال خودم فکر میکردم راست میگه و واسه همین یه کار سبک پیدا کردم که واسه بیماریم هم بد نباشه ولی وقتی دوباره بحثهای ازدواج شروع شد با بی رحمی تمام گفت که عشق بدون پول معنا نداره و اگر اونقدری که من میخوام پول نداشته باشی من جوابم منفیه..... وای انگار تمام دنیا رو سرم خراب شده بود ... از خودم متنفر شدم که این دخترک اینجور منو به بازی گرفته.
امیدوارم که ......................... البته امیدوار که نه بلکه مطمئنم که روزی پشیمون میشی که داری تو گل دست و پا میزنی و هیچ راه برگشتی واست نیست
دلم خیلی پر بود دوست داشتم یه مقدار باهاتون درد و دل کنم.