بچه ها از همتون بابت معرفتاتون ممنون

 

یک خواهش دارم من دیگه نمی خوام تو این وبلاگ ادامه بدم اگه کسی می تونه واسم بسازه بهم بگه

منتظرتونم

بچه ها شرمنده ام که دیر می آم اومدم بگم

همه چیز و تموم کردم اونی که می خواستم نبود ........

 اشتباه کردم لایق عشقم نبود چهار سال خواستم موندم تا اصلاحش کنم نه اینکه نشد نه نخواست

که درست بشه . . .

تازه می فهمم دوسم نداشت

اما حالا کسی هست که می گه ذوسم داره می گه زندگیشم و مثل اون باغبون بی انصاف نیست

دوست با احساس

بچه ها یکی از شماها به نام آقای "مهدی" واسم این متن و نوشته که واسه تشکر ازش گفتم تو وبم بزارم  راستش نظرش یه جورایی به دلم نشست :

 وصف باغبون رو از زبون گلی میشنوم که نمیشه گفت باغبونش رو دوست داره بلکه میشه مطمئن بود بنده باغبونشه ، مبارکت باشه این عاشقی ، کاش همه ی ما آدما یک روز باور میکردیم یه همچین باغبونی رو داریم که همیشه و همه جا با ماست اما ما بی تفاوت از کنارش عبور می کنیم .....
همیشه در حسرت روزی خواهم ماند که کسی خطابم کند : مبارکت باشد این عاشقی .....

خدایا

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند

با من ، با دلم ، با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند

و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،

پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم

آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

بی قراری مدام دل گل

تا حالا به این موضوع فکر کردید بچه ها ؟؟؟

که چه حس شیرین و قشنگیه وقتی بدونی کسی نگرانته و واسه کسی مهمی ؟

چه حس خواستنیه وقتی دوست داشتن کسی بهت ثابت شه و دیوارهای سکوت بین دو عاشق شکسته شه .... !!!! شاید باید خیلی منتظر موند تا حس کسی که می گه دوستت داره بهت ثابت شه و در نهایت بشی همه کسش ....!!!

بچه ها هر چی بیشتر می گذره جای خالی باغبونم و تو زندگیم بیشتر حس می کنم باورتون می شه کنارم نیست امالحظه به لحظه باهاش زندگی میکنم .... خوب راستش دلم نمی آد بگم بهش از دلتنگیش شبا چشمام خیس می شه نمی خوام ناراحتش کنم ....واسه دل عاشقمون دعا کنید

سلام سلام گل قصه اومد.................

بچه ها شرمندم این روزها خیلی درگیرم همین جا از همتون عذر می خوام فقط واسه دل عاشقم دعا کنید

راستش خیلی بی تاب باغبونم هستم . . .

فدای باغبونم بشم که وجودش واسم آرامش محضه........ دلم واسه حرم نفسهاش یه ذره شده   

راستی یکی از بچه ها به نام هادی تو نظراتم که احتمالا خوندید واسم این شعر رو از فریدون مشیری نوشته :

چمن بهشت كلاغان و بلبلان خاموش
بهار نيست به باغي كه باغبانش نيست

سلام دوستای خوبم ببخشید بابت مدتی که نبودم

از همتون معذرت می خوام

هنوز درد می کشم .....

باغبونم امروز هم احساس تنهائی می کنم و می خوام با کوله باری از غم و عشق و امید بنویسم ، از دستهای خالی از حقایقی که از اون گریزونم از دلی که شاید تا حالا اشتباه می کرده و بی خود دلش خوش بوده!! احساس تنهائی فضای عشق آلود درونم رو پر کرده در این هنگام به دنبال کسی می گردم که حرفهای دلم رو واسش بگم و اکنون بی پناه از همه کس و همه چیز می خوام پناهی در آغوش کلمات پیدا کنم...!! مهربونم به دنبال امیدی می گردم که مثل امیدهای گذشته نباشه می خوام کوه باشم استوار و شجاع همون طور که تو می خوای ، ولی مگه می شه با روح خسته تا قعر زندگی تا قعر زیستن بالا رفت و روح مرده رو صیقل داد ؟ اوج گرفتن نیاز به پر و بال سالم داره و روحی شادتر و بالاتر از هر شادی که در این جهان پوچ وجود داره در حالی که من ..... سخت دلتنگم ،سخت غمگینم و سخت افسرده... !! پس آخرین گام هایم هدیه به تو که در پشت رنگین کمون آروزهام پنهان شدی

گریه های هر شبم :

باغبونم دیگه یاد گرفتم که اسمتو تو سینم فریاد بزنم !!  یاد گرفتم واسه عکسات درد و دل کنم و منتظر جواب نباشم !! یادگرفتم که چه طور باید همه آرزوهامو با دستهای خودم  چال کنم !! یاد گرفتم که وقتی دلتنگت می شم آروم آروم اشک بریزم و با انگشت هام فریاد بزنم ...!!! مهربونم به خودم یاد دادم چه طور باید بهت آرامش بدم به دلم یاد دادم تمام سهمش دلتنگیه و چه طور باید این همه دلتنگی و تحمل کنه و دم نزنه !!! اما باغبونم هنوز یاد نگرفتم که چه طور باید دل شکستمو آروم کنم ؟!! کاش فریاد انگشتهامو می شنیدی و خطی روی این همه تنهایی هام می کشیدی ... نترس می دونم تو خوبی مهربونی...

باغبونم تو دل من تو حسابت پاکه پاکه این خطای دل من بود این که افتاده به خاکت

واسم دعا کنید

     

دلیل آرامش من هنوز توئی

مهربونم هر لحظه یکبار تنفست می کنم شاید برای همینه که مُدام دلتنگ توام !! وقتی چشمهامو به چشمهات می دوزم ؛ تمام وجودم رو آرامش می گیره همون آرامشی رو می گم که وقتی ازت دورم ندارمش !! مهربونم وقتی خدا کسی رو دوست داره دیگران از وجودش به آرامش می رسن درست مثل تو که بهم آرامش می دی.... می دونم که خیلی تکراری و عامیانه واست می نویسم ولی با پس و پیش کردن همین کلماته که می تونم یه کم از احساسم رو برات به زبون بیارم و گاهی هم زمزمه کنم..... از احساسی که تو باعث به وجود آمدنش شدی !! باز هم پناه شبانه ی من چشمان خسته ی توست...بخون چون فقط برای تو مینویسم....

چه کنم دلتنگشم ؟!

باغبونم امروز من و دریاب امروز که می تونی تنها به تو حق می دم دنیامو بچرخونی

باغبونم ببین دارم بازم واسه تو می نویسم....

امشب از سفر رسیدی ! باز هم برایم آرامش آوردی ، مهربونم مرا ببخش از اینکه دلتنگی هایم را باری بر دل دریایی و مردانه ات می کنم ؛ کاش می دانستی «تمام» تو شاید برای این است که خداوند دیگر تاب دیدن هق هق های پنهانی و اشک نیمه شبهای من را نداشت !!

اما چه باک که قرعه خدا به نام تو افتاد ..... ! مهربونم داشتن تو شاید آرزویی از جنس محال باشد و بودن همیشه با تو شاید داستان دیگری از جنس نیامدن ؛ باز هم چشمهای منتظرم نمناک شد .... تعجب کردی؟ از اینکه ماههاست برایت نامه می نویسم ؟

 اگه تعجب کردی بگو ببینم مگه دریا پُر از موج نیست؟ مگه زمین نمی لرزه؟ مگه کوه پُر از آتشفشان نیست؟ کی می تونه بگه دریا عاشق نیست؟ زمین بی قرار نیست؟ کوه پُر از دلتنگی نیست؟ اگه کلامم تلخه به خاطر نبودن های توست ؛ مهربونم تو روبروی تمام خواستنی هایم هستی نه یارای این رو داری که دستم رو بگیری نه می تونی احساسم رو باور کنی و نه سهمی از زندگیت به من می بخشی  ...!!

من اشکهامو روبروی تمام نبودن هایت رها کردم من همیشه نگاه مردانه ات را کم دارم می خواهم با تمام نبودن هایت با صدای بلند هق هق سر دهم و در تمام تنهائی هایم با تمام هجوم خیالت آزاد باشم مهربونم سفر به خیر....

یه مشت درد و دل با یه خروار اشک و هق هق :

دیشب اون قدر اشک ریختم که از حال رفتم .... باغبونم حالمو پرسید و گفتم وقتی بهم این چند روز توجهی نمی کنی مگه می تونم خوب باشم؟ گفت آره اگه سعی کنی می تونی !!! چه قدر با این حرفش قلبم و آزرد ....خدایا من که بهش گفتم همه ی دنیامه نگفتم؟ می گه تو دنیای واقعی داریم زندگی می کنیم نه خیال ..!!! وای که دیشب چی کشیدم ....خدا جونم من که گفتم همه ی آرامشم تو وجودش خلاصه می شه چرا پس از لیلاش می خواد که مثل آدمای دیگه باشه..... نه من نمی تونم مثل دیگرون سرد و بی وفا باشم من نمی خوام باغبونم واسم بشه یه عادت .....

باغبونم اگرچه تو خطی از نوشته های لیلای دیونتو نمی خونی هر چند که من خیلی بدم و زود گریم می گیره ولی بدون اینکه بخوام شدی همه ی زندگیم تا به خودم اومدم دیدم غیر از باغبونم چیزی نمی خوام و فقط با باغبونمه که حالم خوبه ..... نمی دونم چرا خدا این حس از تو رو تا این حد  توی وجود من گذاشت ....!!!

دیشب باهات خداحافظی کردم چون حس کردم احساسم داره آزارت می ده چون حس کردم آرامشت و بهم می زنم فدای اون چشمای پر از حرفت بشم نمی زارم کسی آرامشت و به هم بزنه حتی خودم.....مطمئن باش واسه آرامش تو با خودم می جنگم مهم نیست که بی تو هر لحظه یه قدم به مرگ نزدیکتر می شم مهم اینه که تو آرامش داشته باشی همه کسم

کاش می تونستم بهت بگم که بعضی شبها مثل دیشب که دیونت می شم اشکام عکست و خیس می کنه من و ببخش.....

"همیشه موندن دلیل عاشق بودن نیست خیلی ها رفتند تا ثابت کنند که عاشقن"

دیدار داغ

دیروز باغبونم و دیدم...

وقتی رسیدم خونه حس کردم تمام بدنم داغ شده و فهمیدم تب بدی کردم تمام تنم از تب می سوخت و آروم آروم بی اختیار قطره قطره اشک از چشمام می اومد با اینکه سعی می کردم سدی جلوشون بزازم اما بی فایده بود.... نگاه کردن تو چشماش تمام توان و ازم می گرفت حتی نتونستم یه دل سیر نگاش کنم .... وقتی بغلم کرد دلم می خواست واسه همیشه بخوابم این قدر تو اون چند ثانیه التماس خدا کردم که جونمو بگیره اما اینم بی فایده بود. باغبونم بزرگ تر و مهربون تر از اونی که بتونم توصیفش کنم چنان مهارت داره تو آرامش دادن به من که ..... باورتون می شه اگه بگم مثل خون تو تنم جریان داره و مثل هوا تنفسش می کنم؟ وقتی مثل دیونه ها می شینم واسش هر شب نامه می نویسم لذت می برم از این دیونگی کردن براش تا حالا تو زندگیم همچین حسی و تجربه نکرده بودم

 

 

 

احساس  گل لحظه ی دیدار باغبون:

این بار هم با اضطراب آهسته کنارت نشستم دوباره.... بغض کردم ! ماه ها گذشته اما هنوز نفهمیدم چرا هر وقت کنارت می شینم یه دفعه بغض می کنم، اون هم بی دلیل ! معمایی شده که هنوز نتونستم حلش کنم بُغضی که گاهی با نهایت تلاشم برای خونسردی بالاخره روزی در مقابل چشمای همیشه متعجب تو آب می شه و درمانده ام می کنه ! هنوز هم نمی دانم با این دانه های درشت چه کنم؟! می دونی .... انگار قرن ها تنهام گذاشتی که هنوز حضور خوش طعم کسی رو نمی تونم باور کنم. حتی همین حالا ....همیشه وقتی به تو فکر می کنم ناخود آگاه چشمام پُر از اشک می شه داشتم می گفتم : بُغضم اون قدر بزرگ شده بود که حتی نمی تونستم قورتش بدم انگار می خواست خفه ام کنه ؛ با چشمای پُر از اشک به روبه رو خیره شدم (فقط خدا خدا می کردم که تو چیزی نفهمی) اما جز قطره های اشک چیزی نمی دیدم !!

 آروم نگات می کنم و نفس عمیقی می کشم کمی از آرامشت رو یواشکی بر می دارم به دستات خیره می شم که دستم رو محکم گرفتی و منم تو ذهنم دارم این جملات و کنار هم می چینم تا کامل بتونم با چیدنشون کنار هم فضا رو تو نوشته ام به تصویر بکشم ؛ گرمایت رو عجیب حس می کنم برای لحظه ای

ادامه نوشته

نازنین خواننده:

(چون خیلی ازم پرسیدید مجبور شدم واسه جواب این پست و بزارم)

می دونستی من هر روز واسه باغبونم صدقه کنار می زارم ؟ می دونستی صبح به صبح به خدا می سپارمش؟ می دونستی روزی صدبار بوسه به عکساش می زنم؟ می دونستی چشمم رو روی همه باغبونای دیگه بستم؟ می دونستی خیلی شبها با چشمهای خیس می خوابم ؟ می دونستی هنوزم با نگاه به چشمای باغبونم بغض می کنم؟ می دونستی باغبونم غم بی پدریم و ازم گرفته ؟ می دونستی تو شهر نوشته هام کلی واسش دیونگی می کنم؟ می دونستی قهرمان تمام نوشته هامه؟ می دونستی من فقط با باغبونم به آرامش می رسم؟

دلم می خواد لیلاوار تر براش عاشقی کنم و باید یاد بگیرم بیش تر از این عاشق باغبونم باشم.

گله گی دارم از ...........

دختر خانومای خوبی که وب منو می خونید شما بگید:

چرا پسرها وقتی تا این حد از احساس و علاقه ی یه دختر با خبر می شن بهش پیشنهاد دوستی می دن؟ این چندومین پسری باشه که بعد از خوندن وبم به من پیشنهاد دوستی می ده خوبه؟! آخه پسر خوب من اگه می خواستم به باغبونم خیانت کنم که چند سال منتظرش نمی شستم که بخوامم اون همه تو نبودش بسوزم................

این گل به خدای خودش هم قول داده که به باغبونش وفادار بمونه پس دیگه دلم نمی خواد از این پیشنهادها بشنوم

یه گل اگه دائم باغبونش و عوض کنه دیگه بوی گل اولیه رو نداره......... نمی دونم چی می خواد بشه و خدا واسم چی می خواد اما  "این گل فقط و فقط مال باغبون خودشه"

باغبونم کجایی که دارن گلتو می رنجونن ........ باغبونم؟! مهربونم.... من فقط مال توام

اون روزها غرق بی توجهیم کرد....!!!

این متن و اون موقع هائی نوشتم که باغبونم من و غرق بی توجهی هاش کرده بود(اما حالا داره جبران می کنه ) :

                        

چه قدر بی تفاوت از کنار این همه احساسم با آرامش مطلق می گذری!! تو با چشمهای همیشه مهربونت رد می شی و من در تعجب این همه احساس می مانم !! این همه احساس برای کی؟ برای توئی که کوچکترین توجهی به من و لحظه ها و احساسم نداری؟ به این جا که می رسم از زمین و آسمونم دلگیر می شم و شهر چشمهام بارونی می شه. تا حالا فکرشو کردی که من کسی رو ندارم تا اشک روی گونه هامو پاک کنه؟! بمیرم واسه اشکام که در حسرت گرمای دستای تو موندن..... بمیرم واسه اشک چشمام که مثل خودم غریبن...!! تو به آرومی موجهای دریا از کنار ساحل احساسم بگذر حرفی نیست!! ولی من همون لیلایی ام که همیشه می گم : "امروز روز من نیست اگه مهربونم نخندیده باشه..." راستشو بخوای خیلی وقته که نامه هام اسیر چشمهای تو شده پس این دیونه رو منع از نوشتن نکن می خوام اون قدر ازت بنویسم شاید روزی تو یه صفحه ای به این جمله برسم که به همه بگم : "من همه ی دنیای مهربونم هستم"....

 

قدردانی از شما

یکی از خواننده ها وبم که رک می حرفه و عمیق نظر می ده الان واسم نظر گذاشته بوده که :

" خوشحالم که باغبونی هست که بهش تکیه کردی " باید بگم که نازنین خواننده حرفت به دل عاشقم  واقعا نشست و این پست و  به عنوان تشکر از من بپذیر......

 

باغبونم ازت ممنونم.....

رنگ امروزم با روزهای قبلم خیلی فرق داشت.... اون قدر که نمی تونم تو کلام توصیفش کنم ! بعضی لحظه ها فقط حس کردنیه نه گفتنی...!! و در نهایت این باغبونم بود که به این زیبایی امروزم رو ساخت و مطمئنم که فردایم را بهتر از امروزم می سازد...

از سر دلتنگی می نویسم.....

 باغبون مهربونم :

يادت هست روزي که دستت را به دستانم دادي و تمام وجودم را آتش زدي؟
آن روز نمي دانستم چرا مي سوزم؟!  ولي حالا خوب ميفهمم که دستانت پيام آور آتش  دروني ات بودند و من اکنون مي سوزم؟! ولي نه از گرماي عشق تو از غم نبودنت، از اندوه دوريت !؟
و چه زجر آور است اين سوختن، که حتي دريا دريا آب هم نمي تواند لحظه اي آرامش کند
بي تو حتي ديگر ساحل هم پاهاي آتشينم را در خنکاي آغوشش نمي گيرد !؟انگار او هم به دوتايي بودن رده پاها عادت کرده و حالا رد پاي تنهاي من برايش غريبه است باغبونم بي تو دنيا هم گلت را به آتش می کشد.....

تقدیم به قلب مهربون باغبونم

مهربونم : همیشه اولین و آخرین کلام تو نوشته هام تو بودی  همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق پاک بوده ای گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا هستی صدای آهنگ عشق برایم غم انگیز است ، اما همیشه آن را گوش میکنم گاهی شنیدن حرفهایت برایم تلخ است ، اما دائم پیش خودم تکرار میکنم  برای من همیشه هستیُ  روزی اگر بروی ، در قلبم همیشه خواهی ماند  اینجا که هستم پر از دلتنگیست، حس نبودنت در کنارم خاطرم را پریشان کرده اما حس بودنت در قلبم دلتنگی و غم دوری ات را انکار کرده گاهی وقتی به دوری می اندیشم قلبم میلرزد، نکند که از من سرد شوی،نباید بیش از این خودم را با این فکرها برنجانم ،عشق خودش پر از درد و رنج است!خلاصه این را بگویم برایت ، هر زمان که بخواهی میشوم فدایت اگر تنهایم بگذاری باز هم مینشینم به پایت همیشه اولین و آخرین کلام تو نوشته هام تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد پس همچنان در کنارم ادامه داشته باش می خواهم این بار از بودن هایت بنویسم ............ من همیشه چون تویی را کم داشتم و دارم....

مهربونم

دستهايم برايت شعر مي نويسنداما تو هرگز نخواهي خواندآتش عشق در چشمانم غوطه مي زندولي تو هرگز نخواهي ديد نه ، تو هرگزمرا نخواهي فهميدو من با اين همه اندوه با مرگم از كنارت خواهم گذشت و باز تو درك نخواهي كرد که گلت همیشه منتظرت بود .....

وقتی ....!!

وقتي به اوج بدبختي و فلاكت ميرسم

وقتي از همه عالم و آدم ســــــ ــــــير ميشم

وقتي نمي خوام بخندم و الكي لبخند ميزنم

وقتي دارم از تو منفجر ميشم و ميدونم هيچ كس حال زارمو نمي فهمه

وقتي هي خودمو ميزنم به اون راه

وقتي دلم ميخواد سر به تنم نباشه

وقتي دلم يه قبر ميخواد كه برم توش، ديگه بلند نشم

ادامه نوشته

عید مبعث منم این طور گذشت:

باغبونم:

هرچند تمام شب را اشک ریخته باشم

در این صبحی که من نشسته ام

ادامه نوشته

داستان غم انگیز :

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

ادامه نوشته

خدا رو شکر

دوستای خوبم خوش حالم که شما رو دارم و واستون درد و دل می کنم آخه می دونید چیه؟ باغبونم وقت نداره پای درد و دلم بشینه دو شبه که از قلب درد نخوابیدم تمام رگای دستم می سوزه بد جوری دلتنگ باغبونم شدم می ترسم این درد من و از پا در بیاره...... جالبه ها نه؟ با این که می دونم باغبونم نوشته هامو نمی خونه اما واسش مثل دیونه ها هم تو کتابام درد و دل می کنم هم تو نت....... فقط دلم به این خوشه که باغبونم آرامش داره چی بهتر از این واسه یه گله؟

خدایا شکرت که تو این  زمونه ای که پره از رنگ و ریا به باغبونم وفادارم و صادقانه عاشقش موندم تو هم مراقبش باش.....

درد و دلی با دوستام:

دوستای خوبم بیایم کاری کنیم که شکستن آدمها واسمون عادی نشه..... چرا باید همدیگرو بشکنیم؟ یکی واسم نظر گذاشته بود که گل بی باغبون می تونه بمونه اما دوست خوبم چرا تا وقتی که می تونیم با یه لبخند دل کسی رو به دست بیاریم  یه زخم دیگم رو دلش بزاریم؟؟ به خداوندی خدا قسم شکستن دیگران آدم و به هیچ جا نمی رسونه ..... نشکن تا خودت شکسته نشی............