زندگی

  زندگی چون بازی شطرنج پر است از کیش و مات

گاه تلخ است هم چو زهر و گاه شیرین چو نبات

زندگــی چون کوه و دره در فراز است و نشیب

گــاه در میـدان جنگ یـارت شود گـاهی رقیـب

زنـدگــی گـاهـی چـو گلهــا دلـربا و دیدنیـست

گـاه چون عمق سیـاهی ها جدا از روشنیست

زندگـی همچون پلـی راه عبور و رفتن است

یـک توقف از برای توشه ی ره بستن است

زندگـــی مـانند آب رودخـانه رفتنیـست

در میان زندگی مهر و محبت ماندنیست

(عظیمه ایرانپور)

به یاد دوست

 

یه اشتباهِ کوچولو شد باعث جدا شدن
تو زندگی تو می کنی، سهمه منه تنها شدن

سهم منه از زندگیم رنج و غم و پوسیدنش
بسه دیگه تنها شدن،بگید، بیاد بخشیدمش

نزدیکه از ندیدنش من دل مو دار بزنم
این قلب از خود راضی و،دکمه به دیوار بزنم

هرگز تو فکرمم نبود اینطور غصه دار بشم
هیچ وقت باورم نبود یه روز بیاد بیزار بشم

آتیش گرفتم تو تبم، خیره به دیوار شبم
ای کاش راحتم کنی، جونم رسیده به لبم

یه خاطره از تو فقط شد بانی ترانه هام
تنها کَس زندگیمی،اسیر این بی کسیام

چطور دلت اومد دل و تنها بذاری و بری
خبر نداری که دل و کُشتی تو با دلبری

برگرد بیا زندگیمو من به پات فرش می کنم
عطر خوب بودن تو به آسمون پخش می کنم

بهش بگید پشیمونم، بهش بگید بخشیدمش
دلم براش تنگ شده و خیلی وقته ندیدمش

از اون روز جدایی مون خیلی وقته میگذره
از روزی رفتم از برش انگار دلم عاشق تره

خیلی بت وابستَم، خیلی تو رو دوس دارمت
خیلی آزارم میده غصه ی اون ندیدنت

دلم می خواد گریه کنم به پای تو خورد بشم
بذا همه حس بکنن که چقد عاشقشم

ساده ازم بریدی و رفتی پای زندگیت
من موندم و تنهاییام، اون خاطرات بچگیت

نفسای آخر

 

دَسام داره مي لرزه و ببين ديگه ته کشيدم
ترانه هام تموم شدن، به آخر خط رسيدم

صداي پاشو مي شنفم، فرشتمه، مهمونمه
ميخواد که راحتم کنه، تيغِ رگ زمونمه

دلم ميخواد بهش بگم اون آخرين ترانه مو
انگار داره تموم ميشه قصه ي عاشقانه مو

چقد بهت بد کردمو به اون دلِ معصوم تو
هنوزمم خاطرمه غم چشِ مظلوم تو

فقط بهش بگيد منو رهام کنه ببخشتم
من دلشو شکستمو آتيش ميشه آخرتَم

هيچ وقت نشد نامه بدم حقيقتُ بهش بگم
بگم چه قد پشيمونم، بگم هنوز يه عاشقم

سردي زده به اين تنم، اين نفساي آخره
ميخوام برم راحت بشم، اينجوري خيلي بهتره

اَمون بده خداي من، دلم پره سوزه و غمه
خوب مي دونم رفتني ام فرصتمم خيلي کمه

صدا مياد از آسمون مهلت من تموم شد و
کاري ازم بر نمياد من موندمُ با غم تو

چشام سياهي ميره و انگار داره خوابم مياد
دلم ولي پيش توء، آخه دلم تو رو مي خواد

من مي مونم غم توو، هميشه تــــو برزختَم
کاشکي منو ببخشيُ زندوني ِ دوزختـَم

تمومه بي تو بودنم، شد ميخ داغ ِ اين تنم
اشکات شده مثه اسيد، پاشيده تو اين کفنم

اَمون بده خداي من بذا منو ببخشَتم
نه نميخوام بميرمُ، سوختم از اين حرارتم

انگار ديگه اسير شدم، اسير اين شعله ي شوم
منو ديگه دوس نداره، آتيش زده به آرزوم

(پرویز کدخدایی)

غرور

 

به وقت رفتن، لحظه ای درنگ کن

تا من، خرده های قلب شکسته ام را

از زیر پای غرورت

جــــمـــــع کـــــنـــــم

نمی خواهم خدای نا کرده زخمی شوی !

(یلدا شاطری)

مادر مهربون من

 

شروع شعر زندگی، تبسم همیشگی

خاتون روزای قشنگ، پشت و پتاه بچه گی

مادر مهربون من، ای که همه مقدسی

میون دلواپسیا، تنها به دادم می رسی

مظهر خوبی و صفا، الهه ی سادگیا

دستای مهربون تو، باعث دلدادگیا

فرشته ی خوب خدا، جون و تنم واست فدا

بین همه ترانه ها، تنها تو هستی هم صدا

صورتیه خیال من، آبی ترین آب پاشیام

سپیدي آسمونا، ماهِ توی نقاشیام

مرهم روزای تبم، لالائي روز و شبم

ببخش اگه خسته شدی، شرمندگی بسته لبم

تحفه ی ناقابلی بود، پیشکش قلب بی ریات

الهی زنده باشی من، عصای دست پیریات

(حمیدرضا عابدی)

مسافر

 

پیچک شعر مرا بر پای خود پیچید و بعد
یاس های وحشی احساس را بوئید و بعد

لایه لایه مرهمی بر تلخ کامی ها شدو
شور عشقی بر دل زخمی ِ من پاشید و بعد

دست دل رو شد سکوت سرد من در هم شکست
عشق را از حالت چشمان من فهمید و بعد

تا غرورم ذوب شد در گرمی آغوش او
چشمه چشمه زمزم وابستگی جوشید و بعد

تا رها کردم دلم را در زلال کوثرش
سادگی های مرا دیوانگی نامید و بعد

بر بلور اشک هایم طیفی از صد درد شد
می شکستم بغض را وقتی نمی تابید و بعد

دوره گرد خاطراتش می شدم در هر غروب
با نوای سخت محزونی که می لرزید و بعد

گم شدم در سایه های مانده بر دیوار شب
بر تمام بی قراری های من خندید و بعد

او مسافر شد که من باشم غریب شهر عشق
با یقین لبهای تردید مرا بوسید و بعد

در ردیف شعرهای محتضر بعدی نماند
آخر این بیت از غزل های مرا نشنید و ...رفت

 (نسیم پریشان)

خونه تکانی دل

 

دلت را بتکان...

غصه هایت که ریخت،تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان...

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین،بگذار همانجا بماند

فقط از لابه لای اشتباهایت،یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلــــــت

دلت را محکم تر اگه بتکانی،تمام کینه هایت هم میریزد

و تمام آن غمهای بزرگ،و همه حسرتها و آرزوهایت

باز هم محکم تر از قبل بتکان...

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد

حالا آرامتر،آرامتر بتکان،تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین،چه تفاوت میکند؟

خاطره،خاطره است،باید باشد،باید بماند

همه چیز ریخت از دلت،همه چیز افتاد

و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه،

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"

خونه تکانی دلت مبارک...

قصه روزگار

 

روی دلای آدما هرگز حسابی وا نکن
از در نشد از پنجره،زوری خودت رو جا نکن

آدمکای شهر ما، بازیگرایی قابلن
وقتش بشه یواشکی رو قلب هم پا میذارن

دلخوشی های الکی، وعده های دروغکی
عشقاشونم خلاصه شد،تو یک نگاه دزدکی

آدمکای شب زده، قلبا رو ویرون میکنن
دل ستاره ی منو، از زندگی خون میکنن

ستاره ها لحظه ها رو،با تنهایی رنگ میزنن
به بخت هر ستاره ای، آدمکا چنگ میزنن

عمری به عشق پر زدن قفس رو آسون میکنن
پشت سکوت پنجره چه بغضی بارون میکنن!

مردم سر تا پا کلک، رفیق جیب هم میشن
دروغه که تا آخرش،همدل و هم قسم میشن

رو دنده حسادتا زندگی رو میگذرونن
عادت دارن به بد دلی،نمی تونن خوب بمونن

قصه روزگار اینه، به هیچ کسی وفا نکن
روی دلای آدما، هرگز حسابی وا نکن

ببخش اگه...

 

ببخش اگه تو قصه مون دو رنگ و نامرد نبودم

ببخش که عاشقت بودم خسته و دل سرد نبودم

ببخش که مثل تو نشد خیانتو یاد بگیرم

اگر که گفتم به چشات بزار واسه تو بمیرم

ببخش اگه تو گریه هام دو رنگی و ریا نبود

اگر که دستام مثه تو با کسی آشنا نبود

ببخش اگه تو عشقمون کم نمیزاشتم چیزی رو

ببخش که یادم نمیره اون روزای پاییزی رو

لیاقت دستای تو بیشتر از این نبود عزیز

نه نمیخوام گریه کنی,برای من اشکی نریز

لیاقت چشمای تو, نگاه پاک من نبود

ببین چی ساختی از منه,مغرور,عاشق,حسود

سایه نگاهت

 

تصویر نیامدنت ابدیست در چشمانم

حتی سایه نگاهت هم

فراتر از سراب هایم دیده نمی شود

در آغوش می کشم

خلسه غبار گرفته چشمانت را

دستهایم را

با تمام یخ بستگی و لرزیدن هایش

به تو می سپارم

می آیی تعبیر فالم باشی

در این روزهایی که

آرام تر از همیشه در قلبم می تپی...؟ 

(حبیبه فرهادی)

آپ خداحافظی

 

حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست

شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست

من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم

واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم

توی رودخونه ی قلبت قایق من رفتنی بود

کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود

واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم

توی هر شهری که بودی من مسافرت می موندم

اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم

توو نیاز تو می موندم تا بباری روی بختم

قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من

سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من

چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم

دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم 

 

ادامه نوشته

درد دل

 

کلافه شد خیال من از این همه رنگ و ریا

برو دیگه که خط زدم اسمتو با خط سیاه

دلم میسوزه واسه ی دلی که دادمش به تو

پس میگیرم حتی به زور از جلوی چشام برو

مدیون تو نیستمو من نذاشتم جا واسه گله

مدیون من هستی بدون تا عمر داری یه عالمه

دنبال چی هستی هنوز رویاهامو دادی به باد

نمونده چیزی که دلت از جون من اونو بخواد

شاید نفهمیدی که من بی تو نمیمیرم عزیز

دوباره اشک تمساتو جلو چشای من نریز

دست از دروغ بردار دیگه تو لحظه های آخری

بهتره که واسه یه بار مردونه از اینجا بری

برو خیال کن که یه روز اصلا ندیدیم ما همو

حتی نمیگم به کسی که تو شکستی دلمو

محبت مادر

 

بی محبت مادر، یک قنات بی آبم

مثل راه بی مقصد، مثل عکس بی قابم

بی محبت مادر، از شکوفه ها دورم

یک کبوتر بی بال، یک چراغ بی نورم

بی محبت مادر، چون لبان بی لبخند

ساکتم و غمگینم، مثل بلبلی در بند

بی محبت مادر، در دلم صفایی نیست

از بهار در قلبم، هیچ ردپایی نیــــــست

یاد تو

 

باز هم با نام تو افسانه ای گلریز شد

باز هم در سینه ام عشق تو شور انگیز شد

باز هم همراه بوی میخک و محبوبه ها

خاطراتم پر کشد با یاد تو در کوچه ها

باز هم وقتی نگاهت گیرد از من فاصله

دیده ام می بارد اما نم نم و بی حوصله

باز قلب پنجره بر روی من وا می شود

باز هم پروانه ای در باغ پیدا می شود

باز هم لای کتابم می نهم یک شاخه یاس

می کنم بهر پیامی قاصدک را التماس

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگیر میشوم

باز هم با یاد تو سرشار رویا می شوم .

...

 

گر چه عمریست غریبانه فراموش توام

باز مشتاق تو و گرمی آغوش توام

باورم نیست که بیگانه شدی با من و من

همچو یک خاطره کهنه فراموش توام

شانه بر زلف سیاهت چو زنی یاد من آر

که چنان زلف تو آویخته بر دوش توام

نیستی تا که بگویم به تو ای مایه ناز

تشنه بوسه ای از آن دو لب نوش توام

حسرتی گر به دلم هست همان دیدن توست

من پرستوی خزان دیده و خاموش توام

دوستت دارم

 

ساده ولی زیبا به تو لبخند میزنم

تمام معنی هستی در نگاهت ریخته است

ساده ولی زیبا برایت لباس میپوشم

لباس سپیدی که میگویند رنگ پاکی است

ساده ولی زیبا دست هایت را در دستانم میگیرم

دستانی که

همیشه و همه جا مرحم دل تنگم بوده اند

ساده ولی زیبا لبانت را میبوسم

لبانی که شیرین تر از عسل میخندند

ساده ولی زیبا در آغوشت میگیرم

آغوشی که

گرم ترین پناهگاه شب های سردم است

ساده ولی بی ریا، ساده ولی با تمام احساسم

امشب می گویم: دوستت دارم

دلتنگی

 

آری همیشه قصه این چنین بوده است

گفتی از دلتنگی هایم دیگر سخنی نگویم

من امشب دلتنگی هایم را به دست باد سپردم

تا این باد با دلتنگی هایم چه کند

آیا دلتنگی های مرا به دریا خواهد برد ؟

و فریادش را

با فریاد موج های بیتاب یکی خواهد کرد؟

یا در این شب بارانی ...

بر سنگ فرش کوچه ی خلوت جاریش می کند

یا شاید در شبی مهتاب آن را

به نگاه یک غریبه که به ماه خیره شده بسپارد !

یا شاید در پگاهی سرد

در گوش دو پیکر خسته در خواب زمزمه اش کند !

آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید ؟

دلتنگی هایم را به باد سپرده ام ...

شاید این باد دلتنگی مرا

در گوش تو ای ناب تر از غزل هایم زمزمه کند !

بگذار برایت بگویم

که امشب سخت دلتنگت هستم ......... !

امتحان عشق

 

در جلسه امتحان عشق

من مانده ام و یک برگ سفید!

یک دنیا حرف ناگفتنی

و یک بغل تنهایی و دلتنگی...

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!

در این سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سر سره بازی می کند!

و برگه سفیدم

عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!

عشق تو نوشتنی نیست...

در برگه ام، کنار آن قطره

یک قلب کوچک می کشم!

وقت تمام است.

برگه ها بالا......

 

چراغ دل

 

ای چراغ دل تاریکم از این خانه مرو

آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو

شمع من باش و بمان، نور ز تو، اشک ز من

جان فشان تو منم، در بر پروانه مرو

سوختی جان مرا آه مکن، اشک مریز

از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو

قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت

قهر بیهوده مکن، در دل افسانه مرو

در کلبه ی من، مهر تویی، ماه تویی

ای چراغ شب تاریکم از این خانه مرو

ساده می گویم


ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست

چشم های مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام

ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

قلب تو پر بود از ماه و هزاران پنجره

ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست

بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب

طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست

باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است

آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست

قلب من آتش گرفت از دوریت باران من

از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست

این روزا

 

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه

درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا کار آدما دلهای پاک رو بردنه

بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه

این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه

جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه

قلبای مثل دریامون پر از خراش و ترکه

جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه

فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه

این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن

حقا که بی وفایی رو خوب هم رعایت میکنن

(مریم خیدرزاده)

سلطان رنگ قرمز

 

فرصت تمومه اینبار، واسه به هم رسیدن

تو شهر شاپرکها، گلای سرخو چیدن

قسمت نمیشه انگار، با همدیگه بخونیم

خاری بشیم تو چشم حسودامون بمونیم

عشق دیگه تمومه، آخر خط همینجاست

حالا بمون تو دنیا، با هر کسی دلت خواست

سلطان رنگ قرمز، میگه خدانگهدار

حالا با هر کسی که، دلت بخواد میشی یار

میرم یه جای دور و میشم رفیق غمها

دیگه نشونه ای نیست، از این صدای تنها

غیرت عاشقا رو، چرا کسی نفهمید؟

کسی که یار من بود، اونم نشست و خندید

دوست دارم گفتنت، انگار شده یه عادت

ولی عزیز عاشق، نبودی با صداقت

آدم توو بی پناهی، خیلی دلش می سوزه

همیشه قلب عاشق، شبش بدون روزه

اگه واست تو دنیا، منم یه جور سیاهی

میرم نکن گلایه، عشق چه تلخه گاهی

منو ببخش عزیزم، دنیای من سیاهه

دارم دیگه می میرم، روزات بدون آهه

روزی که بی تو مردم، بیا سر مزارم

بگو چیزی که گفتی، تو اولین قرارم

بگو که با وفایی، یه رسم خیلی سخته

هر کسی با وفا بود، از این زمونه رفته

گلای سرخ و آبی، باشه یه یادگاری

بمون با خاطراتم، بدون اشک و زاری

گفته بودم که هرکی، عاشق تره می میره

نگو پشیمون شدی، حالا که خیلی دیره

کلام آخر من، کلام اولین روز

خدا خدا نگهدار، دوست دارم تا هنوز

دوست دارم عزیزم، با یه غم فراوون

مُردم و نشکستم اون، قرار و عهد و پیمون

(علی صالحی)

حدس

 

و حدس ميزنم شبي مرا جواب مي کني

و قصر کوچک دل مرا خراب مي کني

سر قرار عاشقي هميشه دير کرده اي

ولي براي رفتنت عجب شتاب مي کني

من از کنار پنجره تو را نگاه مي کنم

و تو به نام ديگري مرا خطاب مي کني

چه ساده در ازاي يک نگاه پاک و ماندني

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب مي کني

به خاظر تو من هميشه با همه غريبه ام

تو کمتر از غريبه اي مرا حساب مي کني

و کاش گفته بودي از همان نگاه اولت

که بعد من دوباره دوست انتخاب مي کني

من دیوونه رو باش که...

 

من ديوونه رو باش که شکستم با شکست تو

تو چه مردابي افتادم يه عمره با دو دست تو

من ديوونه رو باش واسه تو گريه مي کردم

تو رو باش که نفهميدي تو شعرم گم شده دردم

من ديوونه رو باش که به پاي چشم تو سوختم

ولي بعد يه کم بازي تو با من بد شدي کم کم

من ديوونه رو باش که به اخماي تو خنديدم

من ديوونه رو باش که به خوبيم عادتت دادم

شکستي قلبمو اما نديدي رنگ فريادم

من ديوونه رو باش که واست روزامو سوزوندم

من ديوونه رو باش که کشيدم ناز چشماتو

چه قد تلخه بدون تو ، چه قدر سخته برام با تو

من ديوونه رو باش که خيال کردم تو مجنوني

تو حتي اسم مجنونم، نه آوردي،‌ نه مي دوني

من ديوونه رو باش که نشستم منتظر ،‌رسوا

زدي تو زير قولاتو ، گذاشتي باز منو تنها

من ديوونه رو باش که ،‌درسته خيلي ديوونم

اينم يه نامه ي ابري ، به امضاي يه ديوونه

(مریم حیدرزاده)

خیلی سخته...

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه

خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره

بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره

خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن

بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن

خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی

وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی

خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی

از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟

خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه

بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه

خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت

دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت

خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره

ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

خیلی سخته که من و تو همیشه با هم بمونیم

انقدر عاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم

(مریم حیدرزاده)

زندگی...

 

زندگی شهد گلی است

که زنبور زمان می خوردش

آنچه باقی می ماند

عسل خاطره هاست

 ـــــــــــــــــــــــــــ

سلام 

به کلبه کوچک من خوش آومدین