خندیدن حق مسلم ماست

وبلاگ-کد لوگو و بنر
امان از دست جنس مخالف
بزرگترین دهکده تفریح و خنده

برای دیدن همه موضوعات به ارشیو موضوعی مراجعه کنید/

اگه کسی مایل به تبادل لینک بود خبرم کنه/ اگه مایل به تبادل بنر هم بودید خبرم کنید ممنون

اینم بنر سایت (کدش بالای وبلاگ هست)

خندیدن حق مسلم ماست


اینم لینک سایته

cheraghoni.blogfa.com


برچسب‌ها: امان از دست جنس مخالف, خنده سوژه جوک اس ام اس
+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 16:4  توسط سعید پاکدامن  | 

یه روز به دوست دخترم گفتم از همه آدما بدم میاد.

گفت از من؟

گفتم:نه!!!
...

گفت:چون دوسم داری؟

گفتم:نه!!چون تو آدم نیستی!!!!!!!!!!!!!!!

نمی دونم چرا فحش داد بهم بعد قهر کرد

این دخترا چرا اینجورین?!:)))))))))
+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ساعت 21:20  توسط سعید پاکدامن  | 

خیلی دوست دارم یکی‌ از استادام رو در حال خنده تو خیابون ببینم،
برم پیشش بگم:
"چیز خنده داری هست بگو ما هم بخندیم"
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:24  توسط سعید پاکدامن  | 

از بـزرگ تــرین افتخــاراتـم اینــه کـه:

بــا پیــژامـه مــخ دختــر همسـایمـونـو زدم!
+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:22  توسط سعید پاکدامن  | 

مـن هـر وقـت حـوصله م سر میـره یـه اس ام اس بـه یـه شمــاره ی

اتفــاقی میــدم بـا ایـن مضمــون:

جنـــازه رو قـایـم کـــردم، حـالا چیکـــار کنــم . ..
+ نوشته شده در  چهارشنبه هشتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 17:30  توسط سعید پاکدامن  | 

راستی عیدتون مبارک یه مطلبم گذاشتم امید وارم خوشتون بیاد.،

تو کافی‌شاپ دختره مدام دستش‌ رو می‌کشید رو دست پسره، پسره‌ هم هى لبخند می‌زد, منم اومدم دستمو کشیدم رو اون یکی دستم ولى اصلا خنده‌دار نبود!نمیدونم والا!ملت به چه چیزایی‌ میخندن!!!!!
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 7:55  توسط سعید پاکدامن  | 

دافیه میره پیتزا فروشی پیتزا سفارش میده،
صندوقداربهش میگه پیتزاتون چند قسمت بشه؟ ١٢ تا یا ٦ تا؟!!
دخدره میگه وایييی من هیچوقت ١٢ تا نمیتونم بخورم همون ٦ تا!!
+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱ساعت 16:33  توسط سعید پاکدامن  | 

یکی از دلایلی که من نرفتم المپیک اینه که خونوادم حوصله مهمون و دوربین صداوسیما تو خونمون رو نداشتن
+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 3:48  توسط سعید پاکدامن  | 

صب از خونه زدم بیرون دیدم گوشیم نیست ، از یه بنده خدایی گوشی گرفتم زنگ زدم خونه پرسیدم گوشی من تو خونه ست ؟ گفتن حالا میگردیم خبر میدیم … یهو دیدم گوشیم داره از اعماق کیفم زنگ میخوره ، پیداش کردم دیدم از خونه زنگ میزنن ! میگم : بله ؟ میگن : الو سلام ؛ میگماااا گوشیت تو خونه نیستااا ؛ بگرد پیداش کن

----------------------------------------------------------

اپ بروز شد

اینم از یه داستان طرف نیلو جان که با این مطلب همخونی داره و خیلی عالیه تو قسمت نظرات اینو گفته بود. نیلو خانوم خیلی باهال بود مرسی


یه روز با زندادشم بیرون بودیم گوشیش داشت زنگ می خورد هرچی توی کیفش گشت پیداش نکرد یدفعه گفت فک کنم گوشیمو نیاورده باشم وای که چقد خندیدم...

+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 16:20  توسط سعید پاکدامن  | 

این سایتـای دانلود فک می‌کنن ما رو 20 ثانیه معطل کنن ما می‌ریم اکانت پریمیــوم می‌خریم !؟
نه ناموسـاً چه فكـري كردن اين حركت رو پيـاده كـردن ؟؟
دآش ما رو از 20 ثانیه میترسونی ؟!
ما عمرمونو پاي دايـال آپ باختیم ، برو از خدا بترس...
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 8:52  توسط سعید پاکدامن  | 

مکالمه من و بغل دستیم تو مترو

-آدامس نعنایی داری؟
-آره
-یه دونه بخور
+ نوشته شده در  چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 10:21  توسط سعید پاکدامن  | 

به یکی همینطوری اس ام اس دادم :
“ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم؟” جواب داد: “شما ؟”
اصن اشک شوق تو چشام حلقه زد وقتی فهمیدم از من اوسگل ترم هست
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم مرداد ۱۳۹۱ساعت 1:15  توسط سعید پاکدامن  | 

این مطلب مطلبه قشنگی بود گفتم بزارم یه ذره بخندید دلتون پوسید انقدر به فکر گرونیو عشقتون که رفتو این جور چیزا بودید به خدا به همه اینا به دید خوب نگاه کنید و بخندید تا خدا خودش کارتونو درست میکنه. من امتحان کردم به عنوان یه داداشه کوچولو قبولم داشته باشید منم تمامه سعیمو میکنم تا چن دقیقه ای که میاد یه وبلاگه کوچولوم یه ذره روحیتونو عوض کنمو یه لبخنده کوچیک رو لباتون بیارم. اینم یه مطلبه دیگه که البته کپیه از یه سایته دیگه...

بچه که بودم بابام منو برد بهداری واکسن بزنم تا چشمم خورد به آمپول خون گریه میکردم ,التماس میکردم چند نفر گرفته بودنم منم زجه میزدم(بار روانیش خعلی زیاد بود) الکل رو که زد به بازوم گفتم تمومه کارم به عنوان آخرین حرفم گفتم *یـــــــا حـسیــــــــــــــــــن شهیــــــد* آقا همه پرسنل بهداری از خنده موزاییک میخوردن

+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 19:37  توسط سعید پاکدامن  | 

به عمم میگم نظرت چیه در مورد عمه بودنت ؟

زل زد تو چشام و گفت : خیلی بی شعوری
+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۱ساعت 19:2  توسط سعید پاکدامن  | 

همیشه اولین باری که مامانت صدات میکنه که بری واسه شام یا نهار، نرو !!!
این یه توطئه ست، میخوان ازت کار بکشن.. :|
+ نوشته شده در  پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۱ساعت 18:20  توسط سعید پاکدامن  | 

اینم دغدغه ی جدید دخترا :)))

ماه رمضون ، ماه مهمونی خدا نزديكه!
وای حالا من چی بپوشم ؟؟!!
+ نوشته شده در  سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 10:43  توسط سعید پاکدامن  | 

چند روز پیش پیش یکی از دوستان بودم کتری رو از رو چایی ساز بر داشتم که آب توش ریخت رو پام آقا چشمتون روز بد نبینه فقط داشتم می سوختم و داد و جیغ می زدم یعنی صدام تا ده تا خونه اونور تر رفته بود تنها چیزی که اون لحظه کمکم کرد این بود که دوستام بهم فهموندن که الاغ آب رو الان از شیر پر کردیم هنوز اصلا نذاشتیم جوش بیاد
+ نوشته شده در  سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 10:41  توسط سعید پاکدامن  | 

هميـن الـآن بـا ننــم قـهــر كــردم !
مـونــدم اســم اوليــن آلبـومـم رو چــي بــذارم =))))))
+ نوشته شده در  سه شنبه سوم مرداد ۱۳۹۱ساعت 0:20  توسط سعید پاکدامن  | 

نمی‌خوام از خودم تعریف كنم ...
اما باور كنین تو هر مرکز خریدی كه پا میذارم ...

درش خود به خود باز میشه واسم !
+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 9:19  توسط سعید پاکدامن  | 

یه بار با دوستم با دوتا دختر مایه دار دوست شدیم

یه شب واسه شام رفتیم یه رستوران خیلی شیک و گرون!
جو رستوران هم ما رو گرفته بود.
تا گارسونه پرسید چی میل دارید،اومدم تیریپ خبره ومایه داری بردارم
که مثلا ما زیاد اینجا میایم،گفتم: همون همیشگی!
گارسونه یه لبخندی زد و گفت:
ما اینجارو تازه یه هفته ست افتتاح کردیم!چی چی میگی از همون همیشگی!
یعنی اون غذایی که اونروز خوردم از زهرمار هم بدتر بود واسم!
+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ساعت 13:44  توسط سعید پاکدامن  | 

تفاوت خرید تلفن دخترا وپسرا
پسرا:

-گوشی خریدم
ای ول مشخصاتش چیه؟
پردازنده 1.5 گیگاهرتز 2 هسته ای 12 مگا پیکسل دوربین ، 32 گیگابایت حافظه و WLAN و GPS هم داره
گوشی ردیفیه ، مبارکت باشه
دخترا:

-گوشی خریدم
مبارکت باشه عزیزم مشخصاتش چیه؟
-صورتیه
وای هانی مبارکه و کلی صدای ناشی از ذوق مرگی!!!
+ نوشته شده در  یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 0:33  توسط سعید پاکدامن  | 

من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم،من گرفتار دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند.

کوروش کبیر
+ نوشته شده در  چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۱ساعت 16:39  توسط سعید پاکدامن  | 

با داییم رفته بودم موبايل بخریم
داییم به فروشنده ميگه: به نظر شما كدوم رنگو بخريم ؟
فروشنده: والا اين به سليقه ي شخصيتون بر ميگرده من نميتونم نظري بدم
داییم: حالا شمااااا اگه بودي كدومو ميخريدي؟
فروشنده: چي بگم والا.!!! شما بايد بپسندين سليقه ها متفاوته
داییم: سليقه ي شما كدومو ميپسنده؟
فروشنده: والا من اگر بودم نقره اي رو ميخريدم
داییم: پس اگر زحمتي نيست اون مشكي رو به ما بده!
فروشنده با تعجب گفت ...چرااا مشكي؟!!!!
داییم: اون نقره ايه حتمااااا مشكلي داره كه اصرار داري به مااا بندازيش.
میبینی دایی رو...
+ نوشته شده در  سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۱ساعت 10:15  توسط سعید پاکدامن  | 

نمی دونم این دخترا چرا انقدر شکاکن ؟!؟
هر هفت تا دوست دخترامم این طورین :|
+ نوشته شده در  دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱ساعت 17:17  توسط سعید پاکدامن  | 

+ نوشته شده در  جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 10:16  توسط سعید پاکدامن  | 


هرچه تلاش کردم مردم بفهمند , خندیدند...!!
+ نوشته شده در  جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 10:6  توسط سعید پاکدامن  | 

بچه 10 ساله گوشی داره اونم آیفون.
خب بچه جون ما وختی همسن تو بودیم ،میرفتیم تو کوچه با دمپایی کارت بازی میکردم ، این انگری بردز ما بود مثلن !
+ نوشته شده در  جمعه دوم تیر ۱۳۹۱ساعت 9:59  توسط سعید پاکدامن  | 

دختـــره عکس هیلاری داف واسه آواتارش گذاشته بعد پسره تو چت روم به عکسش خطاب کرده چقد خوشگلی خانوم خونوما...! بعد دختره میگه: میسی عزیزم ولی اینجا زیاد خوب نیوفتادم |:

آقا من رفتم خودمو از پنجره پرت کنم پایین...
+ نوشته شده در  پنجشنبه یکم تیر ۱۳۹۱ساعت 9:31  توسط سعید پاکدامن  | 

یکی از معضلات امروزه ی جوانان اینه که وقتی یه مادر و دختر رو با هم توي خيابون ميبينند واقعــاً نمیدونن به کدوم شماره بدن !!

ديـدم كـه ميگــمــــا
+ نوشته شده در  چهارشنبه سی و یکم خرداد ۱۳۹۱ساعت 8:39  توسط سعید پاکدامن  | 

دلم نیومد اینو نزارم با این که کپیه از یه سایته دیگه..

هاردی : میخوام ازدواج كنم
لورل : با كی؟
هاردی : معلومه دیگه ، با یه زن !!! مگه تو دیدی کسی با یه مرد ازدواج كنه؟
لورل : اره
هاردی : كی؟
لورل : خواهرم...


+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۱ساعت 16:16  توسط سعید پاکدامن  | 

مطالب قدیمی‌تر