و انتها...


به نام خدا درست مثل اولين مشق دبستان


هر اغازي باياني دارد درست مثل منو تو همانكونه كه تو ميدانستي و من نمي دانم ميدانستم

 يا نه زيرا باور دارم كاهي اغازها بايان ندارند...


باز مثل هميشه سخنانم تنها دو مخاطب دارد يكي تو و ديكري .ا*.


از اغاز اين دفتر ميكويم كه بهانه اي براي دلتنكي هايم ميان مرز زميني بودنه من و خدا بودن تو بود.بستها و نوشته اغاز شدند و خيلي زود رنك عوض كردند زيرا مخاطبي ديكر از  جنسه خويش به جمعه منو تو امد.مخاطبي كه در زندكي من تنها يكي بود و جايكاه ان هيج كاه بر نخواهد شد.ديري نكذشت كه بايانه اغاز ما رنك نشان داد و سرانجام اين پايان بود كه اغازي بر زندگي بدونه هم بود.
تو تنهايي را با دستاني دگر گذراندي زيرا راحتي را در ان ديدي و من در تنهايي مطلق كه انسانها هميشه متفاوت بوده اند.
هميشه نيمي از وجودت همان جيزي بود كه من با تمام وجود به ان عشق ميورزيدم و نيمي از تو همان چيزيست كه حال همه انه توست...
هنوز همان چيزي كه خود ميداني ميتواند مرا از زمان رها كند و براي مدتي به دنياي بهتري سوق دهد دنياي كه هر ذره اش نمادي از باور خدای من و توست.حال ميدانم هميشه راهي متفاوت برای رسیدن به مقصود براي هر انساني هست گرجه انتها يكيست و راهم شايد اين نبود ولي ارزويم بود كه من ان را به روش خود انجام دادم.
هيج گاه از با تو بودن و لحظات و روزهاي باهم بودن ناراحت نخواهم بود زيرا يكي از بهترين گذرهاي عمرم بوده و از با تو بودن بسيار اموختم و از تو براي همه اينها ممنونم.(گرجه شبيه سخنان خوده توست اما سخنان من نيز بوده  هميشه.)
و من اكنون ميدانم لازمه شعر گفتن تنها تنهاييو عاشق بودن،زير باران بودن و امثال اين نيست براي شعر گفتن بايد تك تك وازه هارا پيمود و با انها زير باران خيس شد و لمسشان كرد و بايد روح را سيقل داد و پس از ان اين صداي طبيعت روح انسانيست كه از پسه وازه ها قد راست ميكند و در نظر انسانها به منزله شعر نمايان ميشود زيرا انسانها به قدري رشد نكرده اند كه با زبان روح سخن بگويند....

خداوندا در اين روزها بيش از بيش از تمامي انسانها و خود دلگيرم كه چرا همه مهر خاموشي بر دلها و زبانها دارند...؟
و باز خسته ام از تمامي انسانهايت در اين وادي چرا كه همه نميخواهند بدانند و نادانند.و مدتهاست هم صحبتي واقعي ندارم جون هيج انساني نيست كه بتواند مرا راهنمايي باشد كه سوقم دهد به سمت خواسته اي كه اغاز تغيير است تغييري  به بزرگي قيامتت...
(و حتي ديگر علاقه اي به سخن با دوستان دور را هم ندارم تنها خانواده و از ميان دوستانم تنها مليكا و مينا مذكرها هم قوه ي جنبه و عقل ندارند و كلا هيج.  و به اميد روزي كه خدا به مذكر ها سنه بلوغ را از ٤٠ به ٩برساند.)
و تنها انساني كه ميشناختم در اين راه ...مردي كه شنيده بودم و ديده بودم بزرگ و متفاوت است حال اعتمادي ديگر نيست....
و من حال تنها در مسيري قرار دارم كه به سختي كوه است كه بايد طي شود...
و اين اخرين نوشته من در دفترم دلتنگي هايم خواهد بود چرا كه ديگر بهانه اي نيست و تو از هميشه به من نزديكتري.
گاه گاهي كه دلم ميگیرد دفتري كه با قلم سخنانم در ان حك شود ارزشش بيشتر است زيرا تنها تو ميخواني و بس.


سخناني كه در اين قسمت خواهم نوشت در شان من و خواننده هاي اين دفتر نيست با اين حال از سر اجبار و ناراحتي بيش از حد خود مينويسم تا شايد مخاطبان اين بخش از خواب زمستاني بيدار شوند.و دل خويش نيز اندكي آرام گيرد:

(اين دفتر يك دفتر خصوصي براي ما ٣نفر من ا* و تو بود كه حال يكي نيست و كليد اين دفتر در دستان انسانهاي كوچكي است معناي حريم شخصي را هم هنوز نمي دانند جه رسد درك وازه هاو ... كه براي انها به اندازه وسعت اسمان متاسفم زيرا براي خود نيز احترامي قائل نيستند و بهاي خود را اينجنين ناچيز  و حقير شمرده اند.و شاید یکی مثل من باید با پتک بر سرشان بکوبد اهااای انسان که برچسب روشن فکری را با خود یدک میکشی چرا هنوز معنای حریم شخصی را نمی دانی و مثل دختر پسر بچه های مدرسه ای گستاخانه و با فضولیه تمام و به بهانه های مختلف وارد کلبه ای میشوی كه حتي حق ديدن آن را از دور هم نداري و بی آنکه در بکوبی؟ به اندازه همه دنيا برايتان متاسفم.وجود شما و خواندن اين مطالب اهميتي براي من نداشته و نخواهد داشت و غمه من تنها از اين است كه براي حريم شخصي من اهميتي قائل نشديد و پا برهنه به من دنياي من پريديد در عين اينكه من به صراحت اجازه منعتان كرده بودم.و براي بخشيده شدن بايد درك و فهمتان را در حدي بالا ببريد كه ديگر كسي با پتك بر سرتان فرياد نزند و ناراحت از درك پايين شما نباشد.)

معني تك تك وازه هايم را شايد تنهاااا شايد تو درك كني .ا*. گرجه انتظار زيادي ندارم و ميدانم هيج كس نميفهمد گرجه توهم كند ميفهمد.

و هنوز حرف هاي ناتمام بسياري هست كه نمي دانم چگونه ميتوان آنها را با اين وا‍‍‍ژه ها بيان داشت و هنوز گاه گاهي دوس دارم تنها اشعار تو را بخوانم و باز...

برايت بهترين ها را ارزو دارم.

و انتها...

 

.......!

همه می پرسند: -چیست در زمزمه ی مبهم آب؟ -چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ -چیست در بازی آن ابرسپید، روی این آبی آرام بلند، که تورا میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟ -چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ -چیست در کوشش بی حاصل موج؟ -چیست درخنده ی جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری؟ -نه به ابر، -نه به آب، -نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند، نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام، نه به این خلوت خاموش کبوترها؛ من به این جمله نمی اندیشم! من مناجات درختان را هنگام سحر، رقص عطر گل یخ را با باد، نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه، صحبت چلچله ها را با صبح، نبض پاینده ی هستی را، در گندم زار، گردش رنگ و طلاوت را در گونه ی گل، همه را می شنوم، می بینم! من به این جمله نمی اندیشم! به تو می اندیشم! ای سراپا همه خوبی، تک و تنها به تو می اندیشم! -همه وقت، -همه جا، من به هرحال که باشم به تو می اندیشم! تو بدان این را تنها تو بدان، تو بیا، تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب! من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند! اینک این من که به پای تو در افتادم باز ریسمانی کن از آن موی دراز، -تو بگیر! -تو ببند! -تو بخواه! پاسخ چلچله ها را تو بگو قصه ی ابر هوا را تو بخوان! تو بمان با من، تنها تو بمان! در دل ساغر هستی تو بجوش! من، همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است، آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش! فریدون مشیری با دیدگاه گذاش

for zartosht...

بي حسم...

بيا اينم فارسي

ba to...

khodaya bishtar az man bishtar az donya amiqtar az hesam vasitar az darya o bikaranatar az khodet movazebesh bash...farda shoroe rozhame ba on ...komakam kon komakesh kon:::::

to ro misepparam be damane darya...khodahafez...hale man daste khodam nist  khonsaye khonsa shodam...to chi hasti ke to sefre motlaqam to zehnami mese ye hese mesle ye khab mese ye roya....in khastehaye man az koja sar cheshme  migiran in raha in tikeye jadide zendegimo raham in hese jadid...behet nazdikam mikone.ta inja ke omadam in hame rah vali hata be noqte shoro ham naresidam...bazam komakam kon bazam negaham bash khodaya....

tanhayie motlaq

fekram mashqole onam kheyli dos drm dg az tanhayi bezanam zire gerye vaali nemitonam dos drm jiq bezanam vali sedam dar nemiyad...in mige be on etminan nakon on mige be in nakon yeki mige be hich kas nakon yeki s mide ba jena chikar dari behem goftan pa ro domeshon mizari yeki dg....khodaaaaaaaaaaaa boqzam shekast....khastam cheqad tanhayiiiiiiiii?ino khodet entekhab nakardi?nemitonam ba khiyale takht behesh etminan konam nemitonam....hezar jor fekr to zehname....khoda hichi nemikham dg hichi enqad khastam ke dos drm nabasham.dg hata ye baqale garm ke tosh ehsase aramesh konamam nemikham yeki mano befahme ham nemikham...hichi nemikham hichi.az farda hamchio faramosh mikonam.ye zendegie adio tanha.khodafez khoda.

akharin roz...

vozo.doa.man.to va faseleye beynemon ta asemon.dos drm baraye hamishe.ba man bash akharin rozhaye salo jashn migirim baraye payano aqazi dobare.va emshab yeki az payanhaye khalvate mano tost.baravarde kon tamamie arezoha ra.be sale no miandishammo in beyt.....Va Agar Khodavand Arezoyi Ra DAr Delet jay Dad Bedan Tavane residan Be An Ra Dar To Dide Ast...va besyari harf az jesnse ma be sefidiye hamin barg  da beyne man va To.

بن بست افكار...

tamame afkaram az yadam raftan enqad istadam inja o fek kardam kodom yek az fekramo benevisam hamashon rad shodan bedone inke entekhab shan.inja gahi chert minevisam yani inke chizayi ke faqat be zehnam miyad o momkene aslan khodamam beheshon eteqadi nadashte basham.albate faqat andaki az neveshteham.nore goshim to tarikiye inja aziyatam mikone chan satr minevisamo goshio barmigardonam ta behtar she.roshanio dos drm vali gahi abri gahi baroni vali tario bishtar nemidonam shayad chon nori nist aziyatam kone nor ke mizane mese ine ke ye sozane barooko az chesham foro mire maqzamo asabaye maqzamo jer mide.chera chan sale ke hame chi kharab shode khoda?khastam az in.mikham ye khate siyah ro chizi joz tanhayi bekesham.ensanha faqat liyaqate dos dashtane sadaro daran.hame be yek andaze va mosavi.joz khanevade.in didgahe to hite khodeshe va baqiye didgahamo tahte tasir nemizare.az harf zadan badam miyad nemishe hame ehsaso halato to kalat qarar dad makhsosan vaqti zehnet parishone.nore in divonam kard.kash gahi hame chi siyah bod mese shab.