تنهایی......> مرگ

هرکاری کردی خدا چیزی نگفتم...عشقمو گرفتی فقط تحمل کردم، شکستی یواشکی خورده شیشه های قلبمو جارو کردم که کسی نبینه...عزیزانمو گرفتی تو دلم گریه کردم که کسی غمگین نباشه...تو اوج ناراحتی لبخند زدم و به داد دل دیگران رسیدم...اما حالا من کجام....بقیه کجا...نه!نه!جوابم این نبود

هنوز نگرانه اطرافیانم...اما اونا لجبازی میکنند که بیشتر نگران باشم....من آدمم....اما اگه ۱۰ تا خوبی کنم یه بدی میبینم، دیگه فقط اون بدی حکم اعدامم میشه

خدا چرا چشماتو بستی و میزاری هرکی هر جور که می خواد آزارم بده...منی که فقط خوبیشونو میخواستم حتی با کلی آزاراشون

اصلان هستی...یا فراموش کردی من هستم...هروقت کمک کردم بدی دیدم...هر وقت رو راست بودم..تحمت شنیدم...هروقت گریه کردم باور نکردن منم دل دارم و این اشکها از ته دل میاد...اگه رو راست باشی  ازت میترسن...پس کجایی تا منو از این عذابهات خلاص کنی..منکه تا آخرین نفسم جنگیدم...دیگه چی میخواهی؟؟؟؟؟؟؟

اگه نمی خوای زندگی کنم پس چرا، پس چرا منو نمی کشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد


به نام آفريننده سكوت

سلام خداي مهربون

اومدم

آره همونم

همون سكوت هميشگي

هموني كه با سكوتش حرف مي زد

آره خودمم

راستش باهات قهر بودم

ناراحت نشي ها

ولي تو اصلا به حرفام گوش ندادي

اخه من هر چي ازت خواستم تو انجامش ندادي

حتما مي گي سكوت جان سرم شلوغه

حتما مي گي خيليا مثل تو هستن

آره مي دونم كه من تنها نيستم

ولي خوب چي مي شه من رو هم تو اون جمع شلوغ جا بدي

منم خيلي حرفا  دارم كه بهت بگم

اين بار ازت يه چيزي مي خوام

اونم اينه كه فقط يه بار تصور كن كه

من در كويري تنها هستم

و كسي جز من نيست

و كسي هم نيست كه باهات حرف بزنه

تصور كن كه فقط منم و خودت

ازت مي خوام

كه حسرت رو از دل مردم دور كني

حتما مي گي اي بابا سكوت تو كه بازم عاشق شدي

نه عاشق نشدم برعكس مي خواستم عشق رو فراموش كنم

مي خواستم ديگه عاشق نشم

مي خواستم ديگه سكوتم چيزي جز عشق باشه

ولي نشد

آخه همه مي گن آدما بدون عشق مي ميرند

چيكار كنم منم همينطوري فكر مي كنم

نتونستم اون نگاهي رو كه از عشق تو دلم بود رو پاك كنم

نتونستم فراموشش كنم

حالا می خوام بهم کمک کنی فراموشش کنم

خدایا به این ماه عزیزت قسمت میدم که کمکم کنی

منتظرم خدا

   علی